گفتگو با شاعر بزرگ فروغ فرخزاد_ نشر حوزه مشق
https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir
نزدیک به نیم قرن از خاموشی فروغ می گذرد. فروغ با مجالی که بیرحمانه اندک بود، خود را به گونه ای به تاریخ ادبیات ایران پیوند زد که هیچ اندیشه ای نمی تواند او را به حاشیه براند. فروغ فرخزاد در حیات کوتاه هنری اش و نیز پس از خاموشی زود هنگامش چنان مطرح شد که به جرات می توان گفت که تا همیشه یکی از بحث برانگیزترین و در عین حال محبوب ترین شاعران ایران باقی خواهد ماند. هرچند جامعه ی ادبی به سه کتاب اول وی اسیر 1331، دیوار 1335، و عصیان 1336، وقفی ننهاد، اما به حق تولدی دیگر (1342 ـ 1338) و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد (1345 ـ 1343) به گونه ای مورد توجه، تحلیل و بررسی قرار گرفت که مخالف و موافق را وادار به ستایش و تحسین نمود.
بنا نیست در این مجال کوتاه بر معیارهای ارزشی یا زیباشناسی اشعار فروغ نظر کنیم، بلکه سخنی که در اینجا بیان خواهد شد رویکردی نه چندان جدید، اما در خور تامل در محتوای آثار فروغ است. لحن زبان زنانه ی فروغ به ویژه در آن دوران که نوشتن از احساسات و تجارب شخصی ـ همچون شعر سفر ـ بیسابقه و دراختیار مردان بود، به فروغ جایگاهی منحصر به فرد بخشید. زبان و نگاه فروغ زنانه، ساده و روان بود. وی به پشتوانه ی احساس و عاطفه ای بکر به دور از ایهام نمادین رایج در آن دوران شعر می سرود. فروغ در اشعار نخست خود حساسیت های زنانه و تجاربی که خود با آنها درگیر بود را صادقانه بیان می دارد. از عشق سخن می گوید، عشقی پاک و ناب که مایه ی شکوفایی وی است. لب به اعتراض می گشاید، اعتراض به وضعیتی تاریخی که بر او تحمیل شده است. به عبارتی گویاتر فروغ در مجموعه های اسیر، دیوار و عصیان به ترسیم تصاویری از عشق، شهوت و رنج می پردازد. فرخزاد درباره ی گذشته ی شعری اش این چنین داوری می کند: « در اسیر من فقط یک بیان کننده ی ساده از دنیای بیرونی بودم، در آن زمان شعر در من حلول نکرده بود. اما بعدن شعر در من ریشه گرفت و به همین دلیل موضوع شعر برایم عوض شد… دیگر من شعر را تنها بیان یک احساس منفرد درباره ی خودم نمی دانستم..» (فرخزاد 1345). و پس از این سه دفتر او از من محدود خویش گذر می کند و از چشم اندازی وسیع تر به دنیا می نگرد، دست به خلق در قلمرویی تفکر برانگیزتر می زند که از پشتوانه ی اندیشه ای عمیق برخوردار است.
بیان متمایز زنانه ای که در تمام اشعار فروغ موج می زند، «در تولدی دیگر» و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، فروغ را وارد قلمرویی جدید می کند. ترسیم تصاویر اشعار فروغ از بداهت زندگی و حس زنده بودن مایه می گیرد. عشق و زایش از طریق شور و شوق زیستن و زنده ماندن به ادراک شاعر می رسد. فروغ تیرگی ها را وا می نهد، حتی در احساساتی ترین بخش خلاقیت خود نیز با زبانی ساده و روان اما با جسارت و هیجان و گاه با عصیان و ستیز. در نهایت او از پالودگی در عشق به رهایی هستی اجتماعی انسان می رسد. از این روست که بر خلاف باور برخی صاحب نظران، شعر فروغ شعری اروتیک نیست، شعری متعهد به رهایی انسان و جهش به سوی آزادی است. فروغ در دو کتاب آخر خود به ویژه در ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد در اندیشه و شعر به عمقی شگرف دست یافت و تولدی دیگر را آغاز نمود.
فروغ با آن عشق سودایی که دستمایه ی آگاهی و تعالی است، از رستگاری و رهایی فردی به سوی رهایی جمعی سوق می یابد و این جهش از قلمرویی به قلمروی دیگر را با عشق به انسان همراه می سازد. زیستن، اندیشگی و خلاقیت هنری در آن دوران به ویژه دهه ی چهل که جامعه ی سنتی در حال فروپاشی بود و صداهای اعتراض و مبارزه علیه شرایط اجتماعی از هر گوشه شنیده می شد، راهی دیگر را طلب می کرد. احساس زندگی در شرایطی که «ریسمان های سست عدالت» از آن آویزان بود، به ناگزیر او را به سوی آزادی و عدالت می کشاند. م.آزاد فروغ را شاعری می داند عدالت خواه بی آنکه به آرمان سیاسی ـ اجتماعی خاصی پایبند باشد و عدم درگیر شدن در قالب های ایدئولوژیک را حسن شعر او می داند (م.آزاد 1376). تشویش از ویرانی، فقر و نابرابری، لحظه های شاد را از هراس و ناامیدی سرشار می سازد. در شعر خانه سیاه است فقر و بی عدالتی را برهنه فریاد می زند. فروغ «غریبانه به این خوشبختی» می نگرد و به «وزش ظلمت شب» با ناامیدی گوش می سپارد و تنهاییِ انسانِ عصر صنعت و دلهره ی زوال ارزش ها به تدریج اشعار فروغ را پُر می کند. به تعبیر باباچاهی (1374) رمانتیسسم از اندیشه و شعرش یکسره رخت برمی بندد، او خود را از هر چه وزن دست و پا گیر است می رهاند، دیگر اکنون اظهار دلتنگی فروغ برای گل و گیاه نیست، او را چیزی بس عظیم تر به صحنه ی خلاقیت کشانده است. او دیگر افسوس نمی خورد که به جای گل، «همسایه ها در باغچه هاشان خمپاره و مسلسل بکارند»، دیگر کودکان شعرش ساده نیستند و در کیف هایشان « بمب های کوچک پُر کرده اند». « فروغ در سراسر تولدی دیگر از یک سو از استعاره های سیاسی معناداری نظیر سرما، سکوت، مرگ و به ویژه شب و تاریکی جهت شرح و توصیف فضای اجتماعی آن دوران بهره می گیرد و از سویی دیگر استعاره هایی نظیر گرما، روشنایی، روز، فردا، آب، باران و پرواز را برای امید به آینده ای روشن به کار می بندد» (تلتف، 1996:538).
«یک پنجره برای دیدن/ یک پنجره برای شنیدن» فروغ را با جهان بینی تازهای روبه رو می سازد که اگرچه خیال رنگین و رمانتیک از آن رخت بربسته، اما همان معرفت به عشق، زایش و بداهت زندگی ست که دل فروغ را برای باغچه می تپاند. قلمرو تازهای که او با شعر «پنجره» آغاز نموده بود، در «دلم برای باغچه می سوزد» و «کسی می آید که مثل هیچکس نیست» و در نهایت در دو شعر آخر وی به اوج می رسد. این اشعار عمق وجدان جمعی را درمی نوردد. این قلمرو تازه فروغ را تا بدان جا با خود همراه می سازد که دیگر اکنون از فروغی که در آغاز، دغدغه اش حرکت سریع زنان به سوی برداشتن دیواره های محدودیت و فاصله است به فروغی بدل می سازد که تشویش و نگرانی اش برای «تبار خونی گل ها» ست و او را لاجرم «به زیستن متعهد» می کند. فروغ عصیان می کند، عصیان فروغ به صداهایی است که مانعی برای تحقق رابطه ای بیغش و آزاد و شایسته ی انسان هستند. عصیان او از یک جاماندن و راکد شدن است. «چرا توقف کنم؟ پرنده ها به سوی جانب آبی رفته اند».
به عبارتی، علی رغم زبان و نگاه زنانه ی فروغ که شاید سبب جنجالهای فراوان درباره ی اشعار و حتی شخصیت فروغ گردید، اشعار فروغ در خدمت رهایی انسان است و نه تنها رهایی زن. اگرچه شعر فروغ صدای زنِ در بند در تمام اعصار است و زبان زنانه ی فروغ به پیرامونش تا به امروز نیز منحصر به فرد باقی مانده است اما این به آن معنی نیست که شعر فروغ تنها برای درد زنان سروده شده است، فروغ می گوید: « اگر شعر من یک مقدار حالت زنانه دارد، خب این خیلی طبیعی است که به علت زن بودنم است. من خوشبختانه یک زنم. اما اگر پای سنجش ارزش های هنری پیش بیاید فکر کنم دیگر جنسیت نمی تواند مطرح باشد» (فرخزاد، 1356:21). در نهایت میتوان بیان داشت، با همان زبان زنانه مسائل جنسیتی در آثار او رنگ می بازد و سرانجام او را به چارچوب موجود که تعهد به جنبش اجتماعی ست پیوند می زند. « این تغییر فروغ از فردگرایی به سوی تعهد در تاکید وی به محتوا به جای فرم نیز ثابت می شود، او می گوید: «فرم وسبک اهمیت ندارد، محتوا مهم است. من بیشتر به محتوا توجه دارم» (تلتف، همان).
ریشه های این دگردیسی در بینش و اشعار فروغ هرچه بود، به طور قطع ریشه در عشق و درک او از دوستی دارد، او نمی تواند نسبت به پیرامون خود بی تفاوت باشد. این زن مادر، عاشق، شاعر و انسانی است که به تکامل رسیده و با ذاتِ فعالِ عشق که هم به وی مایه می دهد و هم از او مایه ی می گیرد، رو به رو ست، چراکه انسان حقیقی به زندگی و دیگران عشق می ورزد و فعالیتش همواره در جهت رشد خلاقیت و رهایی از بندهای تعریف شدهی مادی ست. فروغ به درک روشنی از رها شدن و حرکت رسیده بود، اما بهمن چهل و پنج فروغ را در اوج زندگی هنریش ناکام گذاشت، لیکن آثار وی به سان شاخه هایی چنان زیبا و و انبوه تا فلک قد کشیدند که شاید دیگر نیازی به ادامه ی آن نبود. روحش شاد.
چاپ انواع کتاب:
شعر،داستان،دلنوشته،رمان،کتاب کودک،
کتاب کار،ترجمه کتاب کتاب،
سفرنامه،زندگینامه،نمایشنامه،فیلمنامه و…
با شرایط ویژه
و
تبدیل پایان نامه ارشد و رساله دکتری به کتاب با بهترین شرایط
و اکسپت مقاله همایشی، کنفرانسی در یک هفته
در
انتشارات بین المللی حوزه مشق
به مدیریت دکتر فردین احمدی
انجام میشود